اکنون در 30سالگی نظام، این پرسش مطرح است که آیا همه شعارها و کارهایی که قرار بود در ایران پس از انقلاب انجام شود اجرا شده است؟ برای یافتن پاسخ این پرسش، نظرات چند تن از کسانی که بهنحوی در نظام مسئولیت داشتهاند را جویا شدهایم که میخوانید:
صفدرحسینی یکی از وزیران دولت پیشین به این سؤال اینگونه پاسخ میدهد: بعد از پیروزی انقلاب اسلامی اقدامات خیلی اساسی و مهمی در کشور صورت گرفت. برای این ادعا میتوان شواهد خرد و کلان بسیاری را هم بهعنوان دلیل آورد. پیش از انقلاب تقریبا چیزی نداشتیم ولی بعد از انقلاب زیرساختهای کشور به نحو چشمگیری بازسازی و احیا شد.
با آنکه جنگ 8 ساله را داشتیم ولی تمام زیرساختهای کشور پی ریزی و بهخصوص در روستاها کارهای اساسی صورت گرفته است. البته آرمانها و اهداف انقلاب فراتر از آن چیزهایی است که اکنون داریم و با آنچه در برنامهها و چشمانداز 20 ساله تدوین شده و فرصتهای سیاسی و اقتصادی و بینالمللی میتوانستیم گامهای اساسیتری برداریم به همین دلیل ممکن است بسیاری از خواستهها و توقعات شایسته ملت ایران هنوز تحقق پیدا نکرده باشد. به عبارت دیگر کار انجام نشده زیاد داریم که مهمترین آن نقشه راه و راهبرد بلندمدت برای کشور بوده است.
وی افزود: اکنون این نقشه راه تحت عنوان سند چشمانداز 20ساله تهیه شده که قرار است طی 20 سال آینده ما را در منطقه به کشور اول تبدیل کند. قبلا نقشه راه نداشتیم آنچه انجام نشده بود همین تدوین راهبرد درازمدت بود که حالا پیدا کردیم. الان مهمترین کار محقق کردن اهداف این نقشه راه است. متأسفانه در سالهای اخیر انحرافات زیادی از اهداف این برنامه پیدا کردهایم در حالی که باید عمل به نقشه راه را جدی بگیریم و شوخی نباید تلقی شود.
صفدرحسینی اظهار داشت: علت اینکه طی سالهای اخیر نقشه راه به هم خورده بیتوجهی به تدبیر و کار کارشناسی در کشور بوده است. قطعا با یک جناح یا یک حزب و یا یک دسته نمیشود نقشه راه را پیاده کرد. باید همه دست به دست هم بدهند تا به نقطهای که تعیین شده برسند.
انفعال فرهنگی
امیررضاخادم، عضو کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم، مهمترین کار انجام نشده بعد از انقلاب را بیتوجهی به مسائل فرهنگی و تطبیق آن با شرایط روز دانسته و میگوید: انگیزه و علت اصلی انقلاب اسلامی در ایران اعتراض نسبت به وضعیت فرهنگی و هنجارهای عمومی بوده است. اما متأسفانه با آنکه فضای فرهنگ اسلامی باعث انقلاب شد اما آنچه انتظار میرفت و هدف غایی مردم از انقلاب بود؛ یعنی توسعه فرهنگی در همه ابعاد و به شکلی که تئوری فرهنگی آن بتواند همه گیر، همه فهم و قابل بسط و گسترش در جوامع امروزی باشد انجام نشد.
متأسفانه فضای فرهنگی امروز جامعه، منفعل و متاثر از تهاجمات و برنامهریزیهای دیگران و عدمتطابق با واقعیتهای روز جامعه و نیاز امروز جوان ایرانی است. در طول 30سال گذشته یکی از مهمترین موضوعاتی که کمتر به آن توجه شده و از آن غافل شدهایم بخش فرهنگ بوده است. فرهنگ بخش مرجع و هزینه ساز است و جایی برای سرمایهگذاری و ایجاد زیرساختهای مناسب برای یک بنای مستحکم در حوزههای اقتصادی، سیاسی و اجتماعی است.
خادم ادامه داد: اینکه چرا در انقلاب نگاه مستقلی به فرهنگ نداشتهایم ناشی از آن است که هم جامعه متاثر از رفتارهای فرهنگی دیگران بوده و هم ما در این رقابتها عقب ماندیم. زیرا زمانی که به موضوع فرهنگ رسیدیم یا نگاهمان این بوده که از فرهنگ بهره سیاسی ببریم یا اگر هم خواستیم حرکتی انجام دهیم چون هزینه اقتصادی داشته این هزینه را بهدلیل اینکه نتیجه فرهنگسازی زود بازده و سریع و ملموس نبوده از سرمایهگذاری اقتصادی در آن هم منصرف شدیم.
این عضو کمیسیون فرهنگی مجلس هفتم یادآور شد: ما در زمینه تئوری پردازی و سیاستگذاری فرهنگی که بتواند اهداف غایی و برنامهریزی مناسبی در حوزه فرهنگی داشته باشد نیز با ضعف روبهرو بودهایم. این امر ناشی از آن است که اجازه تبادل افکار و نظرات داده نشده است و هنوز در فضای سنتی به سر میبریم. اگر چه توجه به سنت گرانقدر است و بهره بردن از آداب و رسوم اهمیت دارد اما تلفیق آن با واقعیت روز هم برای جوان و جامعه مهم است.
فقدان احزاب سیاسی حرفهای
اسماعیل گرامی مقدم سخنگوی حزب اعتماد ملی نیز به موضوع نهادینه نشدن فعالیت احزاب طی 30سال گذشته بهعنوان یکی از کارهایی که باید میشد و نشد اشاره میکند و میگوید: نهادینه شدن فعالیت احزاب سیاسی در کشور یکی از اهداف انقلاب بود که اتفاق نیفتاده است. درحالی که مردم باید برای حضور سازمان یافته در قدرت از مسیرهای خاص خود وارد شوند و در این مسیر منابع انسانی ورزیده تربیت شوند.
گرامی مقدم با اشاره به اینکه بعد از گذشت 30 سال از انقلاب اسلامی، احزاب سیاسی فعلی فاصله زیادی با کارکرد حزبی بهصورت حرفهای دارند تاکید کرد: در حال حاضر چند حزب نیمه حرفهای در کشور داریم. پراکندگی و تعدد احزاب نشاندهنده آن است که هنوز فاصله زیادی با مسیر توسعهیافتگی داریم. در نظامهای سیاسی مدرن غالبا احزاب سیاسی قوی با تشکیلات منسجم وجود دارند. تعداد احزاب کم ولی کارکرد آنها قوی است.
ولی در کشورهای جهانسوم وجود چنین احزابی نادر است.این نماینده مجلس هفتم افزود: اینکه چه دلیل یا دلایلی در 30سال گذشته باعث شد فعالیت احزاب نهادینه نشود یکی ناشی از اتفاقات اول انقلاب بود. با وجود آنکه فعالیت احزاب اول انقلاب به نقطه اوج رسید اما عدمبلوغ آنها باعث سقوط محتوایی احزاب شد. دومین دلیل هم این بود که با وجود تلاشهایی که برای تشکیل احزاب صورت گرفت اما تعداد احزاب بیشتر از کیفیت آن شد. سوم هم اینکه دولتها معمولا رغبتی برای شکلگیری احزاب سیاسی و قدرتمند ندارند و لذا در بهترین شرایط اگر نخواهند مانع فعالیت احزاب شوند حداقل زمینههایی برای فعالیت آنها هم فراهم نمیکنند.
فقدان نظریهپردازی در انقلاب
عماد افروغ نماینده دوره هفتم مجلس هم مهمترین کار زمینمانده انقلاب 30ساله اسلامی را بیتوجهی به ضرورت نظریهپردازی انقلاب و مشخص شدن خاستگاههای فلسفی و فکری آن میداند:مهمترین کاری که باید در 30سال پس از انقلاب اسلامی انجام میشد ولی نشد توجه به مسئله نظریه پردازی انقلاب اسلامی بود. اگر اهداف و آرمانهای این انقلاب را خوب فهم کرده و تبیین و تئوریزه میکردیم بسیاری از چالشهای پیش رو را نداشتیم. ما بهدلیل بیتوجهی بهنظریه پردازی صحیح از انقلاب، با نظریهپردازیهای غلط شاهد مشکلات اخلاقی، فرهنگی و اقتصادی در جامعه هستیم. تا زمانی که نگاه صحیحی به انقلاب داشتیم و نظریه پردازی صحیح هم میکردیم شاهد دستاورد مثبت و کامیابی، هم در بعد استقلال سیاسی و هم از منظر اخلاقی، فلسفی و فرهنگی بودیم.
استقلال سیاسی برای ما در وهله اول صبغه اخلاقی و شرعی داشت منتهی در ادامه ما بهدلیل معضلی که نتوانستیم سیاستها و رفتار خود را ساماندهی کنیم دچار اقتصاد زدگی و سیاستزدگی شدیم. وقتی اقتصاد کشور را میخواهیم سامان بدهیم با نگاه اخلاقی باید این کار انجام شود. مثلا وقتی در رشد اقتصادی به قناعت توجه شود این قناعت تعدیلی در انتظارات بهوجود آمده ایجاد میکند و در فاصلهگیری از حرص و ولع و لذا مصرف گرایی مؤثر بوده و بهترین فرصت برای سرمایهگذاری که شرط توسعهاست فراهم میشود.
افروغ با بیان اینکه به وجه نظریهپردازی انقلاب به خوبی توجه نشده است، گفت: تا زمانی که شور انقلاب وجود داشت و نظریهپرداز محوری انقلاب، حضرت امام(ره)، در قید حیات بودند، فقدان وجه نظریهپردازی کمتر خود را نشان میداد، اما متأسفانه تلاش برای فهم جوهره انقلاب اسلامی از سوی عدهای بهصورت مستقل انجام نشد.
انقلابیون باید سعی میکردند جوهره انقلاب را تبدیل به برنامههای راهبردی و عملیاتی کنند و عدول از این برنامه را برای خود یک امر مذموم بدانند، درحالی که این امر صورت نگرفت و صرفا به درک اجمالی و کلی از انقلاب اسلامی بسنده کردند. به همین دلیل است که دچار نوعی دوگانگی شدیم؛ در ساحتنظر، منتقد غرب هستیم اما در ساحتعمل گاهی غربگراتر از غرب میشویم. در ساحتنظر، از نگرش و تحولی جدید در جهانبینی سخن به میان میآوریم اما در ساحتعمل، سیاستهای غربی را نخنماتر و سطحیتر دنبال میکنیم.
وی ادامه داد: ما تا مدتها شک داشتیم که کشور اساسا نیاز به برنامه دارد یا خیر. عدهای میگفتند که نیاز به برنامهریزی نیست. باید مثل طبیعت، جامعه را به حال خود واگذاشت. باید جامعه هم مثل طبیعت اداره شود. تا اینکه سرانجام ضرورت تدوین برنامه، مطرح و برنامهای نوشته شد. درحالی که این انقلاب یک رنسانس جدید بود که برای کل بشر مطرح شد. وقتی در ساحت و سپهر جهانی به انقلاب نگاه کنیم رسالت و ماموریت جهانی هم داریم و بالطبع جهانیان هم نسبت به این انقلاب حقی دارند.
افروغ اظهار داشت: اینکه چرا نتوانستیم این نقص را برطرف کنیم به این دلیل بود که از نقش اصلی پیشتازان فکری انقلاب که یکی نظریه پردازی و دیگری نظارت بود غفلت شد. اخیرا عدهای به این نتیجه رسیدهاند که حق فهم و تبیین انقلاب را ادا نکردهاند. به خاطر بیتوجهی به این مقولات و لاغرکردن عرصه مدنی و تضعیف نظارت و تفسیرهای غلطی که از انقلاب و جمهوری اسلامی شده، گاه فرصتطلبان توانستهاند بار خود را ببندند.
در این میان فقط عدهای فرصتطلب از خوان گسترده جمهوری اسلامی متنعم میشوند و چون هیچ موضعگیریای هم در مقولههای مختلف نداشتهاند، ظاهرا هیچ نقطه سیاهی هم در کارنامهشان نیست. آنها افراد بیخیال و ظاهرا خنثی بودهاند که متناسب با شرایط، موضع عوض کردهاند. این رفتار هیچ نسبتی با انقلاب اسلامی و خلاقیت و اخلاق مورد انتظار در انقلاب اسلامی ندارد، اما واقعیتی جاری و ساری است و عمدتا بهدلیل عدمفهم صحیح و تنگنظریها و نگاه ابزاری به مقولات، شاهد آن هستیم.
شاید بهترین موقع برای طرح این گلایهها و درد دلها همین سالروز پیروزی انقلاب اسلامی باشد که مقداری بهخود بیاییم، تجدیدنظر کنیم و در این کشور سازوکارهایی را در عرصه غیررسمی و رسمی تعبیه کنیم که هم کارهای انجام شده تقویت شوند و هم کارهای زمین مانده روی ریل حرکت قرارگیرند.